جدول جو
جدول جو

معنی طرف برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

طرف برداشتن
(خوَرْ / خُرْ دَ گِ رِتَ)
بمعنی طرف بستن:
با اهل سخن نشین و طرفی بردار
از کیسۀ عمر نقد صرفی بردار
در معرکۀ هنر به نیروی سخن
با تیغزبانی سر حرفی بردار.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طرف برداشتن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
تصویری از طرف برداشتن
تصویر طرف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طمع برداشتن
تصویر طمع برداشتن
قطع امید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر برداشتن
تصویر سر برداشتن
سر بلند کردن، بلند کردن سر از بالش و بستر
قیام کردن، بر ضد کسی برخاستن، شورش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ زَ دَ)
نقل برداشتن، مثلاً خانه ای را دیده، مثل آن خانه ای سازند، گویند از خانه فلان کس طرح برداشته ایم:
ما صنم خانه عشقیم خلیلی باشد
که ز بت خانه ما طرح حرم بردارد.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
قطره زدن. (آنندراج). تند رفتن:
ندارد آن درازی ره که سالک قطره بردارد
فضای هر دو عالم کرد راه نیم گام اینجا.
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
رجوع به قطره زدن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گَ دَ)
طمع بریدن. ترک آز:
آنکه او انعام از من بازگیرد تو نه ای
و آنکه او از تو طمع بردارد آن هم من نیم.
مجیرالدین بیلقانی
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
سر بلند کردن. پاسخ گفتن کسی را. اقماح. (زوزنی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) : جرجیس سر برداشت و گفت تو دانایی که من... (قصص الانبیاء ص 191) ، بیدار شدن: از اینان یکی سر برنمی دارد که دوگانه ای بدرگاه خداوند یگانه بگذارد. (سعدی) ، بهوش آمدن:
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَهْ کَ / کِ دَ)
راه برداشتن. طی طریق کردن. راهی شدن. عازم شدن:
به چونین بیابان و ریگ روان
سپه برد و برداشت ره پهلوان.
اسدی.
رجوع به راه برداشتن شود
لغت نامه دهخدا
نمونه برداشتن پیرنگ برداشتن هنداخ برداشتن نشانه برداشتن (از خانه و مانند آن) الگو برداشتن گرده برداشتن (از روی کسی یا چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمع برداشتن
تصویر طمع برداشتن
طمع بریدن ترک آز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قطره زدن: ندارد آن درازی ره که سالک قطره بردارد - فضای هر دو عالم گرد راه نیم گام اینجا
فرهنگ لغت هوشیار
بلند کردن سر (از بالش و غیره)، قیام کردن ضد کسی برخاستن شورش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر برداشتن
تصویر سر برداشتن
((~. بَ تَ))
قیام کردن، شورش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوف برداشتن
تصویر خوف برداشتن
ترسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
سربلند کردن، اعتراض کردن، معترض شدن، بلند شدن، برخاستن، بیدار شدن، تجاوز کردن، متجاوز شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد